Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش جماران؛ دو سال پیش، خروج ناگهانی ایالات متحده از افغانستان همراه با متحدین خود پس از 20 سال که در فوریه 2021 آغاز شد و در پایان آگوست همان سال خاتمه یافت، سؤالات بسیاری را در اذهان عموم به وجود آورد، اما شاید محتمل‌ترین پاسخ بر این پرسش مهم، بیش از نسبت دادن مسئله شکست هژمونی و افول آمریکا، به ریشه‌های جنگ سرد میان آمریکا و چین با تغییر محور ژئواستراتژیک ایالات متحده از خاورمیانه به شرق آسیا مربوط می‌شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 

 

باید افغانستان را جایی به شدت پیچیده دانست که در سرتاسر تاریخ خود دستخوش تغییر و بی ثباتی بوده است. از اواخر آگوست که آمریکا رسماً نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج کرد، انتظار نمی‌رفت که طالبان با این سرعت بتواند بر افغانستان مسلط شود؛ بنابراین بیش از آنکه رقبای راهبردی ایالات متحده از این واقعه شگفت زده شوند، متحدین آمریکا به ویژه هم‌ پیمانان اروپایی این کشور در ناتو بودند که از این تصمیم زود هنگام بهت‌زده شدند چرا که سرعت بالای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، سقوط دولت شبه لیبرال و ترکیبی اشرف غنی و عبدالله عبدالله در این کشور، فرار غیر منتظره اشرف غنی و خروج طالبان از غارهایی که 2 دهه در آن جا پنهان بودند، همزمان با هم به وقوع پیوست و چنان خلأ قدرتی را به وجود آورد که حتی ارتش 300 هزاری نفری آموزش‌دیده و مجهز به تسلیحات پیشرفته آمریکایی نتوانستند در مقابل تهاجم طالبان هیچ واکنشی از خود نشان دهد.

ارتشی که تجربه یک روز ایجاد نظم و امنیت در خاک افغانستان را نداشت به سرعت فرو پاشید و به همان سرعت، ولایت پس از ولایت به دست طالبان ‌افتاد. البته باید به این نکته توجه کرد که عمده اعضای ارتش افغانستان از قوم پشتون بودند و در تضاد فرهنگی با تفکرات طالبان قرار نداشتند.

 نکته‌ قابل تأمل این‌که طالبان در قدم اول بر مرزها و محیط پیرامونی افغانستان مسلط شد و محیط افغانستان را محاصره کرد، سپس سراغ ولایت‌ها و شهرهای داخلی رفت، هرات را اشغال کرد و بدون درگیری پس از چند روز محاصره کابل، بر پایتخت افغانستان مسلط شد.

گویا سرنوشت افغانستان در مذاکرات دوحه رقم خورده و اکنون زمان عمل به توافقات پشت پرده رسیده بود. اما سؤال اینجاست که چرا ایالات متحده در یک پروسه زمانی مشخص از افغانستان خارج نشد و دولت این کشور ظرف چند هفته فروپاشید؟ بیش از آن‌که خروج آمریکا از افغانستان را به عنوان فرار و خروج غیر مسئولانه ببینیم باید تلاش کنیم بدانیم در پس سیاست‌ها و استراتژی ایالات متحده در قبال افغانستان چه راهبردهایی وجود داشت و هدف بلند مدت این کشور از خروج ناگهانی خود از افغانستان چه بود؟

ژئوپلیتیک پیچیده افغانستان

«رابرت کاپلان» تحلیل‌گر معروف آمریکایی یک دهه قبل در سال ۲۰۱۲ در روزنامه وال‌استریت ژورنال نوشت: «برای درک مناقشات و رقابت‌های امروز جهان، اقتصاد و تکنولوژی را فراموش کنید و به جای آن، نگاهِ دقیقی به نقشه جغرافیایی جهان بیاندازید.»

افغانستان یک کشور محصور در خشکی است که از لحاظ موقعیت جغرافیایی آسیای شرقی را به آسیای مرکزی و جنوبی و همچنین جنوب غرب آسیا متصل می‌کند و توسط 6 کشور ایران، پاکستان، چین، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان محاصره شده و از دسترسی به آب‌های بین‌المللی و متعاقب آن از مزیت کشتی‌رانی در آب‌های آزاد محروم است. این مسئله هزینه بالایی بر اقتصاد این کشور تحمیل می‌کند و موجب وابستگی به همسایگان و انزوای آن در سطح بین‌الملل شده است.

با این حال افغانستان از معادن و منابع زیر زمینی بسیاری برخوردار است. منابع غنی سنگ مس، آهن، گوگرد، نقره، لیتیوم، تیتانیوم، آلومینیوم، سنگ نمک و دیگر عناصر کمیاب در این کشور به وفور یافت می‌شوند. این کشور یکی از بزرگ‌ترین ذخایر لیتیوم جهان را در اختیار دارد؛ ماده‌ای که در صنعت ذخیره سازی انرژی و صنایع الکترونیکی از اهمیت بی‌نظیری برخوردار است، به گونه‌ای که می‌گویند قرن بیست و یکم، قرن لیتیوم است.»

در سال‌های اخیر حضور چین و شرکت‌های چینی در افغانستان پر رنگ بود در حالی که ایالات متحده و متحدانش مسئول برقراری ثبات در افغانستان بوده‌اند. ثبات و امنیت را ایالات متحده در افغانستان تأمین می‌کرد، اما رقیب آن‌ها یعنی چین از مزیت‌ها و منابع افغانستان بهره می‌برد؛ مهم‌تر از همه این‌ها، ظرفیت افغانستان و شرایط افغانستان برای گسترش بنیادگرایی و فعالیت‌های تروریستی در خاک همسایگان است. به بیان دیگر افغانستان محل تجمع نیروهای تروریستی بنیادگرایی می‌شود که تا قبل از آن در مناطق سوریه و عراق گرد هم آمده بودند، بنابراین به نظر می‌رسد آمریکا در نظر دارد سیاست «آشوب هدایت شده» در افغانستان را پیاده کند.

درگیر کردن رقبا در چالش‌های منطقه‌ای خود

پیام روشنی که با خروج ایالات متحده به چین مخابره شد، این بود که از این پس چین باید تلاش کند در فضاهایی که در آن‌جا قصد حضور و فعالیت اقتصادی دارد باید برای برقراری ثبات و امنیت آن منطقه هزینه کند.

مورد دیگر این‌که ایالات متحده می‌خواهد از عنصر رادیکال جهادی القاعده و داعش که در حال ادغام دوباره و رهبری واحدی هستند بهره گیرد و چین، روسیه و ایران را تحت فشار جهادی‌ها نگه دارد تا رفتار آن‌ها را به سود خود اصلاح کند. این که هواپیمای نظامی آمریکا «ملا برادر» را با اسکورت از قطر به کابل می‌آورد را نباید ساده‌انگارانه دانست، این موضوع می‌تواند بخشی از معامله اعلام نشده دوحه باشد. بنابراین تمرکز نیروهای بنیادگرا و افراطی طالبان در مرزهای امنیتی روسیه در آسیای مرکزی، باریکه دالان واخان در مرز چین و مرزهای شرقی ایران امری تصادفی نیست.

با بررسی رفتار ایالات متحده در دو سال گذشته و همچنین اتفاقاتی که در افغانستان در حال وقوع است می‌توان به الگوی رفتاری ایالات متحده و همچنین زمینه‌ها و ریشه‌های ژئوپلیتیکی اقدام این کشور در خروج از افغانستان پی برد.

چین در جدول ژئواستراتژیک امریکا

مهم‌ترین هدف آمریکا درگیر کردن بیشتر چین در مسائل منطقه‌ای خود است به گونه‌ای که در چالش‌های منطقه‌ای خود سرگرم شود و نتواند هژمونی ایالات متحده را در سطح جهانی به چالش کشد. چین با بیشتر همسایگان و کشورهای اطراف خود دارای چالش‌ها و ادعاهایی مبنی بر مالکیت قلمروهای سرزمینی مورد مناقشه است. به طوری که کمتر کشور همسایه با چین را می‌توان یافت که دارای مناقشه و اختلافات سرزمینی با چین نباشد. در دریای ژاپن، چین بر سر قلمروهای دریایی خود با ژاپن درگیر مناقشات دیپلماتیک زیادی است. در دریای زرد با کره جنوبی، در دریای جنوبی چین با تایوان، ویتنام، مالزی و فیلیپین بر سر قلمرو دریایی و محدوده کنترل هوایی دچار مناقشات زیادی است. نمونه واضح که در حال حاضر در سطح جهانی قابل مشاهده است به مسئله تایوان باز می‌گردد.

سین‌کیانگ بمب ساعتی

اختلافات سرزمینی چین با هند بر سر تبت و همسایگی افغانستان و چین از طریق دالان واخان با منطقه سین‌کیانگ چین که اکثریت مسلمان دارد و چندین بار در تلاش برای خودمختاری با چین جنگیده است، می‌تواند ثبات در آن منطقه را برای چین چالش سازی کند.

منطقه سین‌کیانگ با 8 کشور روسیه، مغولستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، افغانستان، پاکستان و هند هم مرز است. گروه‌های القاعده در مناطق پاکستان و بعضاً تاجیکستان مستقر هستند و در تلاش هستند تا با مسلمانان اٌویغور سین‌کیانگ ارتباط برقرار کنند. برای چین سین‌کیانک آن قدر از لحاظ استراتژیکی مهم است که اجازه نمی‌دهد هیچ جنبش استقلال‌طلبانه‌ای در آن‌جا شکل بگیرد. چین نیز دست روی دست نگذاشته و برای جلوگیری از افراط‌گرایی و کنترل منطقه و از بین بردن تهدیدهای بالقوه در آینده بسیاری از جمعیت غیر بومی را تحت عنوان «قوم هان» در مناطق مختلف سین‌کیانگ مستقر کرده و در مجامع بین‌المللی، متهم به سیاست دست‌کاری جمعیتی شده است؛ برای مثال در شهر «شیهزی» در نزدیکی ایالت اورومچی (مرکز سین‌کیانگ) از جمعیت 650 هزار نفری، حدود 620 هزار نفر از قوم هان مستقر کرده است.

سرنوشت آینده ساختار و الگوی قدرت را این گونه رقابت‌ها رقم خواهند زد؛ شرکت‌های چینی در حال گسترش در تمام جهان هستند، متعاقب این مسئله ارتش چین نیز به آرامی به دنبال آن‌ها خواهد آمد. آمریکا از طریق باز کردن فضا برای جریان‌های جهادی، می‌خواهد ابر پروژه چین «یک کمربند-یک جاده» را در جغرافیای زیست پشتون و بلوچ در افغانستان و پاکستان درگیر و سپس خنثی سازد؛ جغرافیایی که از باریکه دالان واخان تا مرز کشمیر در شمال شرق و در تداوم آن تا بندر گوادر جایی که قرار است پایانه سرمایه‌گذاری 65 میلیارد دلاری چین باشد و از مسیر جغرافیای زیست بلوچ-پشتون عبور و از قره قروم بندر گوارد را به کاشغر در ایالت غربی سین‌کیانگ چین وصل کند.

چالش جغرافیای سیاسی منطقه

انتخاب این جغرافیا تصادفی نیست و در این جغرافیا کریدور اقتصادی چین - پاکستان «سی پک» و در تداوم آن موافقت‌نامه 25 ساله ایران و چین‌ قرار دارد. مبدأ و مقصد هر دو بخش میانی و جنوبی پروژه «یک کمربند-یک جاده» که قرار است چین را به قدرت اول هژمونی جهانی تبدیل کند و آمریکا را از نردبان قدرت جهانی به زیر بکشد در همین جغرافیا قرار دارند.

همچنین با در نظر گرفتن مرز طولانی میان ایران و افغانستان و همچنین مشترکات جغرافیایی، تاریخی، زبانی و مذهبی میان دو کشور؛ تحولات افغانستان از جهات مختلف بر منافع ملی و امنیت ملی ایران تأثیر بسیاری خواهد گذاشت. بدون شک همانند شیطنت های صورت گرفته در مرز شمال غربی کشور، درگیر کردن ایران در مرزهای خود و دور کردن تمرکز ایران از مسائل منطقه‌ای به نفع ایالات متحده خواهد بود.

بنابراین ایران لازم می‌بیند با ملاحظه و دوراندیشی بالایی نسبت به تحولات افغانستان رفتار کند تا با گذر زمان بتواند الگوی شخصیت یابی رفتاری خود را نسبت به طالبان و هیات حاکمه آن در افغانستان شکل دهد. ایران در یک وضعیت تعادلی با طالبان در افغانستان قرار گرفته است و گویا منتظر وقایع سیاسی آینده در افغانستان است.

گزینه محتمل‌تر دیگر معامله بر سر افغانستان و کل منطقه غرب آسیا تا قفقاز شمالی، کریمه اکراین، سوریه، عراق و لبنان است که روس‌ها برای کوتاه کردن دست ناتو از اوکراین و کریمه بی‌میل به معامله بزرگ‌تر از افغانستان با آمریکا و ناتو نیستند و افغانستان تحت سیطره طالبان، مرکز ثقل معادلات بعدی است؛ طالبان چه بخواهد و چه نخواهد اگر تن به توزیع متعادل‌تر قدرت ندهد و بر سر احیای حکومت انحصارگر خود با نگاه ویژه‌اش به مقوله دین و اجرای احکام اسلام اصرار داشته باشد، نه تنها خود و افغانستان، بلکه کل منطقه را در معرض بی ثباتی قرار خواهد داد.

تضعیف پیمان شانگهای با چالش‌های منطقه‌ای

موردی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است به پیمان شانگهایی باز می‌گردد، به نظر می‌رسد ایالات متحده قصد دارد پیمان شانگهای را به سرنوشت پیمان ورشو دچار کند. به گونه‌ای که پیمان شانگهای که قصد دارد یک معاهده چند جانبه بین‌المللی با محوریت شرق باشد و در محور آسیا پاسیفیک فعالیت داشته باشد به جای گسترش حوزه نفوذ منطقه‌ای به فرا منطقه‌ای درگیر چالش منطق‌ای با همسایگان خود باشد. با توجه به نقشه منطقه و موقعیت افغانستان نسبت به کشورهای عضو شانگهایی به خوبی می‌توان ملاحظه کرد که افغانستان در میان کشورهای عضو این پیمان قرار گرفته است و شاید تصادفی نباشد که از میان 6 کشور همسایه افغانستان تمامی آن‌ها عضور پیمان سازمان همکاری شانگهای هستند.

اما آن‌چه که پس از گذشت نزدیک به دو سال از خروج ایالات متحده از افغانستان می‌توان ملاحظه کرد این است که اقدام این کشور و متحدانش به خروج از افغانستان کاملاً بر اساس محاسبات و ملاحظات ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک مبتنی بر اهداف استراتژیک بلند مدت بوده است. با توجه به موارد بالا می‌توان نتیجه گرفت که ایالات متحده در بهترین زمان ممکن هم زمان با افزایش قدرت محورهای رقیب خود و افزایش ائتلاف‌های منطقه‌ای در شرق، از افغانستان خارج شد و شاید پس از گذشت چند سال جهان به این نتیجه برسد که برنده نهایی تجدید حیات و سلطه مجدد طالبان بر افغانستان کسی نیست جز آمریکا.

 

منبع: جماران

کلیدواژه: زلزله ترکیه و سوریه افغانستان طالبان آمریکا و چین زلزله ترکیه و سوریه ایالات متحده ایالات متحده پیمان شانگهای منطقه ای سین کیانگ چالش ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۰۱۹۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بازی اتمی بن‌سلمان/ بازگشت ایران و عربستان به عصر تنش؟

به گزارش خبرآنلاین به نقل از اقتصادنیوز، سال گذشته، کمتر از یک ماه پیش از حمله حماس به اسرائیل، تل‌آویو و ریاض در حال مذاکره برای توافقی جهت عادی سازی روابط بودند. پس از دهه‌ها روابط سرد، بهای ریاض برای صلح طبیعتا بالا بود: علاوه بر تضمین‌های امنیتی ایالات متحده و حداقل امتیازات نمادین اسرائیل در مورد حاکمیت فلسطین، مذاکره‌کنندگان سعودی خواستار دسترسی به فناوری هسته‌ای غیرنظامی بودند. امروز، علیرغم فشار تازه دولت بایدن، چنین توافقی تنها یک احتمال دور باقی مانده است. در شرایط کنونی و علیرغم ادامه جنگ اسرائیل و حماس، حتی اگر مقامات سعودی  برای گفتگو با بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل تمایل داشته باشند نیز، مذاکره برای صلح پایدار به احتمال بالا غیر ممکن خواهد بود، بالاخص آن که افکار عمومی جهان عرب، به ویژه سعودی ها از بحران انسانی حاکم بر غزه خشمگین هستند.

اگرچه مذاکرات ممکن است هرگز از سر گرفته نشود اما همین متغیر همچنان منبع مهم و اهرمی بالقوه در روابط ایالات متحده و اسرائیل باقی می‌ماند؛ روابطی که مقامات واشنگتن معتقدند نه تنها می‌تواند به تسهیل آتش‌بس در غزه کمک کند، بلکه می تواند زمینه ساز تشکیل کشور فلسطین شود. در همین راستا نشریه فارن افرز یادداشتی را منتشر کرده، «اقتصادنیوز» این یادداشت را در سه بخش ترجمه کرده که بخش نخست با عنوان «عربستان در آستانه هسته‌ای شدن! / وحشت از عصر تازه رقابت‌های تسلیحاتی در خاورمیانه» منتشر شد و در ادامه بخش دوم آمده است.

خیز ریاض برای پیروی از الگوی ایران

گروهی از ناظران مدعی اند که ایران به واسطه قدرتی که دارد ممکن است حمایت خود را از اعضای محور مقاومت، جریان هایی چون حزب الله لبنان، انصار الله و حماس بیشتر کند، چرا که با توسل به برنامه هسته ای اش می داند که قادر است در برابر واکنش نظامی (ادعایی) اسرائیل یا آمریکا از خود حراست کند. در همین راستا، عربستان سعودی ممکن است بخواهد در حوزه برنامه هسته ای از الگوی ایران پیروی کرده تا بدین طریق موقعیت و اقتدار خود را در منطقه تقویت کند. پیشرفت‌های ایران در حوزه برنامه هسته ای می‌تواند سایر کشورهای منطقه مانند امارات متحده عربی یا ترکیه را به سمت رقابت تسلیحاتی (ادعایی) سوق دهد، گزاره ای که محرک عربستان برای حرکت در همان مسیر خواهد شد. امارات متحده عربی به دلیل عدم افشای اطلاعات در مورد تأسیسات هسته ای غیرنظامی خود مورد انتقاد قرار گرفته و رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه قبلاً پیشنهاد کرده بود که این کشور نباید از دستیابی به سلاح هسته ای منع شود. ریاض که خود را رهبر منطقه می بیند، نمی خواهد هیچ کدام از این دو کشور – به ویژه امارات، رقیب اصلی اش – پادشاهی را تا خط پایان هسته ای شکست دهد.

تسلیح عربستان  به سلاح هسته ای چندین خطر عمده را به دنبال خواهد داشت. نخست، ایران و عربستان سعودی می توانند درگیر پارادوکس ثبات-بی‌ثباتی شوند.

این ایده که سلاح‌های هسته‌ای ممکن است با بازدارندگی از جنگ بزرگ بین کشورهای مجهز به این سلاح، به ثبات در سطح استراتژیک کمک کند، روی دیگری هم دارد؛ بدین معنا که تجهیز به سلاح هسته ای به طور همزمان بی‌اعتمادی و تشدید تنش را در سطوح پایین‌تر افزایش خواهد داد.

دومین گزاره ای که باید لحاظ شود، نقش برجسته‌تر سلاح‌های هسته‌ای (ادعایی)در روابط ایران و عربستان سعودی است که می تواند خطر درک نادرست و در نتیجه تشدید تنش بین دو کشور را به همراه داشته باشد. عربستان سعودی ممکن است تلاش ایران برای دستیابی به توانمندی های هسته ای را، حتی اگر برای مصارف حفاظتی باشد، به عنوان مقدمه چینی تهران برای دستیابی به سلاح هسته ای (ادعایی) تعبیر کند. این تفسیر نادرست می‌تواند عربستان را به سمت سرعت بخشیدن به برنامه هسته‌ای اش سوق دهد، زیرا این بازیگر معتقد است که به یک بازدارنده در برابر ایران مجهز نیاز دارد.

فرصت ها و چالش های واشنگتن

واشنگتن می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای در تعیین اینکه آیا عربستان سعودی به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند یا نه، ایفا کند. اما یک سوال اساسی باقی می‌ماند: ایالات متحده تا کجا حاضر است از عربستان سعودی در برابر تهران محافظت کند؟ اینکه چگونه ریاض در نهایت به ایران پاسخ می دهد تا حد زیادی منوط به این است که آیا ایالات متحده به ریاض ضمانت های امنیتی قاطعانه در باب  قرار دادن این بازیگر زیر چتر هسته ای خود و یا حتی تعریف اتحاد امنیتی رسمی مشابه آنچه در اروپا یا شرق آسیا حاکم است را می دهد یا نه. اگرچه مذاکرات در مورد روابط رسمی دفاعی در حال انجام است، اما رویکردهای امنیتی ایالات متحده و عربستان سعودی به دور از قطعیت است، به ویژه در صورت پیروزی دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهوری آمریکا. انفعال رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده در برابر حمله به تاسیسات فرآوری نفت عربستان در سال ۲۰۱۹، که طی آن انصار الله از خط قرمز آمریکا عبور کرد، به مقامات سعودی اطمینان داد که دولت دوم ترامپ از ریاض حمایت نخواهد کرد.

فراتر از اتحاد امنیتی در برابر ایران، ایالات متحده می‌تواند ریاض را به امضای «توافقنامه ۱۲۳» برای همکاری هسته‌ای وادارد. این قراردادها که به نام بخشی از قانون انرژی اتمی ایالات متحده نامگذاری شده، امکان دسترسی به فناوری هسته ای غیرنظامی ایالات متحده را در ازای تعهد صریح به خودداری از استفاده تسلیحاتی از آن فراهم می کند. ایالات متحده در باب این توافقات به صورت موردی با ۴۷ کشور از جمله برزیل، ژاپن و ترکیه رایزنی داشته است. این توافق نامه ها معمولاً یک کشور را ملزم می کند که به پادمان های آژانس بین المللی انرژی اتمی پایبند باشد، سطح غنی سازی را محدود و سوخت هسته ای مصرف شده را به ایالات متحده بازگرداند تا از بازفرآوری مواد تسلیحاتی جلوگیری شود. نسخه استاندارد توافقنامه ۱۲۳ شامل ممنوعیت کامل غنی سازی به عنوان یک لایه حفاظتی اضافی است.

با این حال، یکی از موانع چنین توافقی، تمایل اعلام شده ریاض به غنی سازی اورانیوم داخلی برای تولید برق از طریق واکنش های شکافت هسته ای کنترل شده، به جای تکیه بر اورانیوم از پیش غنی شده از منابع خارجی است. اگر ایالات متحده قادر به مذاکره در مورد ممنوعیت کامل غنی‌سازی نباشد و تمایلی به دادن امتیازات دیگر نداشته باشد، ممکن است عربستان سعودی برای دریافت کمک در باب فناوری هسته‌ای به کشورهای دیگر مانند چین متوسل شود؛ گزاره ای که منجر به از بین رفتن شفافیت در مورد فعالیت‌ها و تأسیسات هسته‌ای و نفوذ ایالات متحده می شود. ریاض برای مدتی طولانی روابط دوستانه اش با پکن را حفظ کرده و در سال های اخیر تعامل آنها حتی نزدیک تر شده است. در سال ۲۰۱۹، دو قدرت توافقنامه ۱۰ میلیارد دلاری را با هدف توسعه یک مجتمع پالایشی و پتروشیمی نهایی کردند و در اواخر همان سال، زمین شناسان چینی به عربستان سعودی کمک کردند تا ذخایر اورانیوم در شمال غربی این کشور را شناسایی کند. پکن همچنین با میانجی‌گری میان ایران و عربستان در سال ۲۰۲۳، زمینه را برای احیای روابط دو رقیب منطقه ای هموار کرد.

۳۱۱۳۱۱

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1904255

دیگر خبرها

  • چرا آمریکا ارسال بمب به اسرائیل را تعلیق کرد؟
  • راهنمای جامع برندگان لاتاری گرین کارت
  • بازی اتمی بن‌سلمان/ بازگشت ایران و عربستان به عصر تنش؟
  • ویژگی‌های ژئوپلیتیکی کشورهای شیخ‌نشین؛ از اختلافات پیچیده سرزمینی تا همگرایی در ساختارهای اجتماعی ـ تاریخی
  • آمریکا با کدام تسلیحات لیزری به جنگ پهپادها می‌رود؟
  • رسوایی ایمنی در هواپیماسازی بوئینگ آمریکا
  • هشدار رویترز به سازمان ملل درباره یک رای گیری ؛ ممکن است آمریکا بودجه سازمان را قطع کند...
  • ۵ نیروی هوایی برتر جهان در سال ۲۰۲۴؛ از تفنگداران دریایی آمریکا تا نیروی هوایی روسیه (+عکس)
  • رویترز: ممکن است آمریکا بودجه سازمان ملل را به خاطر فلسطین قطع کند
  • گزینه‌های آمریکا در برابر بلندپروازی‌های اتمی عربستان